سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

Young and Religion

 آن طشت پر زلخت جگر در مقابلش

پیدا بود که زهر چه کرده است با دلش

مظلوم چون علی و به مظلومیش گواه

آن پاره های دل، که بود در مقابلش

او حاصل نبوّت و بیداد دشمنان

از آب شعله خیز، شرر زد به حاصلش

عمر حسن ز عمر علی سخت تر گذشت

تا آن که مرگ آمد و حلّ کرد مشکلش

از ورطه ای که بود کران تا کران ملال

موجی زد و رساند، شهادت به ساحلش

هر مرد راست محرم دل همسرش، ولی

غربت ببین که همسر او گشته قاتلش

از زهر، پاره پاره و از صبر، ریز ریز

قرآن برگ برگ شهادت بود دلش

چشمش به لطف اوست "مؤید" که دم زند

گاه از مصائب وی و گاه از فضائلش

"سید رضا موید


+نوشته شده در سه شنبه 87/11/15ساعت 12:0 صبحتوسط حکیمی فر | نظرات ( ) |

شیطان پرستی (ساتانیسم/Satanism ) یکی از این نحله‏های مجعولی است که در دو دهه اخیر، حاکم بر بسیاری از آثار هالیوود بوده است و یهود دنیاپرست هم با پشتیبانی مادی و فکری سعی در ترویج این خرافه عصر پساصنعت داشته است. کمپانی‏های یهودی و صهیونیست، امروز هم سردمدار جریان انحرافی معنویت گرا در هالیوود شده‏اند و معناگرایی را بعضاً به پرستش نیروی متافیزیکی شروری فروکاهیده‏اند. به دلیلِ تازگی این مکتب مجعول، خصوصاً در جامعه ما و سایر کشورهای اسلامی، لازم است که تبیین دقیق‏تری در مورد این اسطوره صهیونیستی داشته باشیم. همانطور که گفته شد در میان اقوام باستانی و ادیان تحریف شده، بزرگ نمایی قدرت شیطان وجود داشته است؛ ولی آنچه به نام «شیطان پرستی» امروزه عده‏ای غافل و فریب خورده را به دور خود جمع کرده است، دست پختِ یکی ازخاندان‏های سابقه دار یهودی می‏باشد. «خاندان لاوی» (لِوی) که برخی از آنها با همین نام خانوادگی و برخی با شهرت «کوهن یا کاهن» و اسامی شبیه به اینها، از قرن سیزدهم میلادی تاکنون، هشت سده است که تاریخ مدون و انسجام خانوادگی کم نظیری دارند.[1]  «تودروس ابولافی» رئیس و حاخام کاستیل ولیون (اسپانیای قرن13م.) بود که یهودیان وی را از نوادگان خاندان سلطنتی یهود می‏دانستند. این خاندان نقش بسیار مهمی در تجهیز سپاهیان صلیبی علیه مسلمانان در شمال اندلس داشتند و از همان سده سیزدهم با فرقه شهسواران معبد[2] رابطه نزدیکی داشتند. این فرقه غارتگرانی بودند که حاصل پیوند شوم شهسواران (شوالیه‏های) مسیحی و زرسالاران یهودی بودند و عملیات خویش را در هاله‏ای از سِرّ می‏پوشاندند و خود را «عارفان راز دان الهی» می‏نمایاندند. اینان از ابتدا متأثر از کابالیست‏های یهودی بودند و از ابتدا با سازمان پنهان و قدرت طلب فراماسونری تعامل گسترده‏ای داشتند و «لُژکهن اسکاتلند» را که هنوز هم شاخه اصلی ماسونی به شمار می‏رود، در سیطره خود گرفتند.[3]
 خاندان لوی پایه‏گذار مکتب رازآمیز کابالا(قبالا) هم بودند که این مکتب، عرفانی ناقص و متاثر از میترائیسم (خورشید پرستی) و بت پرستی مصر باستان و خدایان روم و یونان باستان بود. البته در کابالیسم از مفاهیم عرفان اسلامی هم استفاده‏های ناقصی شده است.[4]  کابالا تداوم زمینی همان پادشاهی داوودی در ملکوت بود، یعنی همان ایده «جهانی شدن پادشاهی داوودی یهود» که اکنون پوسته‏ای عرفانی و رازآمیز برگرفته بود.[5]
امروزه هم شیطان پرستی با نمادهایی و تفکراتی برگرفته از میترائیسم و هلنیسم و مصر باستان، سعی در ترویج بی‏دینی و لاقیدی و بت‏پرستیِ پس از مدرنیته دارد. باز هم فردی از خاندان یهودی لوی، بنام «آنتوان لوی/ لاوی» با نوشتن «انجیل شیطانی» و برپایی «کلیسای شیطان»[6]از سال 1966م. سعی در تخریب دین مسیحیت و عرفان ناب اسلامی دارد و با ترویج این مکتب تصمیم دارد اروپا و آمریکا را هر چه بیشتر زیر سیطره الیگارشی یهودی ببرد. در این مکتب مانند کابالا، سحر، جادو، رازورزی، وثنیت و ماده گرایی همچون سم به رگ‏های بشر وارد می‏شود.[7

+نوشته شده در شنبه 87/11/5ساعت 8:28 عصرتوسط حکیمی فر | نظرات ( ) |

در زمینه وضعیت جسمانی حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا نقلهای تاریخی متفقند که آن حضرت در این روز دچار بیماری شدیدی بودند، به صورتی که مطلقاً از امکان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در خیمه مخصوص استراحت می کردند و حضرت زینب سلام الله علیها مرتب از ایشان پرستاری می نموده اند و حالشان طوری بوده که حتی نمی توانستند در مقابل پای پدر بایستند.
اولین نقل قولی که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام _ در روز عاشورا انجام شده این است که حضرت فرمود: چون سپاه دشمن به دست حضرت حسین علیه السلام رو نمود. آن حضرت دستش را بلند نموده و عرض کرد: «اللهم انت ثقتی فی کلَ رب. . . » تا آخر دعای بلند و ملکوتی حضرت حسین علیه السلام نقل قول دیگری که از حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا رسیده، مربوط به قصه تناول یک سیب از طرف پدرشان است. نقل قولی از حضرت که امام سجاد علیه السلام می فرمایند: از او شنیدم که این را ساعتی قبل از شهادتش می فرمود.
همچنین حضرت زین العابدین علیه السلام فرموده اند: چون که امر بر حضرت حسین بن علی بن ابی طالب سخت شد کسانی که با او بودند به او نگریستند پس حضرتش به خلاف همه آنان بود. چرا که آنان هر چه امر مشکلتر و سخت تر می شد، رنگشان تغییر می کرد و ارکان بدنشان می لرزید و قلوبشان فاتف بود. ولی امام حسین علیه السلام و بعضی از همراهانش که از خصائص اصحاب او بودند، رنگهایشان می درخشید و اعضاء و جوارحشان آرام می گرفت و نفوسشان از حالت آرامش برخوردار بود. پس بعضی از آنان به بعض دیگر گفتند که: نگاه کنید ابداً از مرگ باکی ندارد.
و سپس حضرت سجاد علیه السلام سخنان گوهر بار پدر را خطاب به اصحابش نقل می کنند. (برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به «موسوعه کلمات الحسین » اعداد و عهد تحقیقات باقرالعلوم صفحه 497)
همچنین از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است که فرمود: پدرم در روزی که کشته شد، در حالی که خونها { از بدنش } می جوشید من را به سینه چسبانید و فرمود: «ای پسرم، از من حفظ کن دعایی را که فاطمه صلوات الله علیها من را تعلیم نمود و رسول الله صلی الله علیه و آله او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر در حاجتها و امور مهم و غم و غصه ها تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل می شود و کارهای بزرگ و سهمگین؛
فرمود بخوان: بحق یس والقرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفّس ان المکروبین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج الی التفسیر، صلی علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا » و بالاخره آخرین مطلبی که از حضرت زین العابدین علیه السلام در روز عاشورا تا قبل از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده است مربوط به آخرین وداع ایشان با پدرشان می باشد.
منابع:
بحارالانوار،ج 45،ص54
معانی الاخبار، ص 218
دعوات راوندی، ص 54، حدیث

+نوشته شده در چهارشنبه 87/11/2ساعت 10:4 عصرتوسط حکیمی فر | نظرات ( ) |

از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل شده است که من با پدرم بودم، در شبی که در صبح آن به شهادت رسید، پس حضرت به اصحابش فرمود: این شب است، شما آن را به عنوان محمل برای خود برگزینید و از سیاهی آن برای رفتن استفاده کنید، چرا که این قوم فقط من را اراده کرده اند و اگر من را بکشند با شما کاری ندارند. و شما از نظر من در وسعت و حلیّت می باشید (و من بیعت خود را از شما برداشتم.) آنان گفتند: نه قسم به خدا، این هرگز رخ نخواهد داد.
حضرت فرمود: هر آینه شما فردا همگی کشته خواهید شد و هیچکس از شما باقی نمی ماند. آنان گفتند: حمد خدای را، که مارا به کشته شدن با شما شرافت بخشید.
سپس حضرت دعا کرد و به آنان فرمود: سرهایتان را بلند کنید و نظاره کنید.
آنان نیز مشغول نظاره مواضع و منازل خود در بهشت شدند و حضرت به آنان می فرمود: این منزل توست ای فلانی، این قصر توست یا فلان، و این درجه توست ای فلان.
پس مردان از اصحاب با سینه خود به استقبال نیزه و شمشیر می رفتند، چرا که می خواستند در بهشت برسند. این حدیث مبارک حاکی از حضور حضرت سجاد علیه السلام در جمع اصحاب و شنیدن کلام پدر و دیدن مقام ملکوتی اصحاب در بهشت است، با نقلهای مختلف دیگری نیز آمده است. (برای تحقیق بیشتر مراجعه کنید: موسوعه کلمات الحسین علیه السلام، اعداد معهد تحقیقات باقر العلوم، صفحه 395 الی 397 و صفحه 401.) تنها قضیه دیگری که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام امام سجاد، در ارتباط با شب عاشورا نقل شده، مسئله شنیدن اشعاری است که پدرشان قرائت می کردند و باعث ناراحتی شدید ایشان می شود خود را کنترل کردند و این در حالی بوده است که حضرت مریض بوده و عمه شان حضرت زینب _ سلام الله علیها _ از ایشان پرستاری می کرده است.
منابع:
بحارالانوار،ج 42، ص 298، حدیث 3 و جلد 45، ص

+نوشته شده در چهارشنبه 87/11/2ساعت 10:2 عصرتوسط حکیمی فر | نظرات ( ) |

در طول مسیر مکه تا نینوا، امام سجاد علیه السلام همراه کاروان امام حسین علیه السلام بوده است. که پس از گذشتن از یکی از منازل بین راه حضرت در حالی که بر پشت اسب خود در حال حرکت بودند چند لحظه به خواب رفتند بعد که بیدار شدند فرمودند : «انا لله و انا الیه راجعون والحمدالله رب العالمین » و آن را دو یا سه بار تکرار کردند. پس فرزندشان علی بن الحسین به سوی ایشان روی کرده، عرض کرد: برای چه حمد خدای را بجای آوردید و استرجاع نمودید؟ (یعنی کلمه شریف «انا لله و انا الیه راجعون » را گفتند) حضرت فرمود: پسرم من کمی به خواب رفتم. شخصی که به اسبی سوار بود در پشت اسب این کلام را برای من می گفت: «این قوم سیر می کنند و قاصد مرگ هم به سوی آنها حرکت می کند. » من هم دانستم خبر مرگ ابلاغ شده است.
فرزندشان علی به بابا عرض کرد: پدر جانم خداوند به شما بدی نرساند، آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: بلی، قسم به خدایی که بازگشت همه بندگان به سوی اوست. علی بن الحسن جواب داد: بنابراین ما در حالی که بر حقیم، نسبت به مرگ هیچ باکی نداریم. امام حسین علیه السلام به او فرمودند: خداوند به تو بهترین جزای خیری که از پدری به فرزندش می رسد، عنایت فرماید: این قضیه پس از کوچ کردن از منزل « قصر بنی مقاتل » نقل شده است و منزل «ثعلبیه » با تفاوتی مختصر نیز گزارش شده است
« مقتل الحسین » تالیف خوارزمی، جلد 1، صفحه 226، و برای تحقیق مراجعه کنید به موسوعه کلمات الحسین علیه السلام، اعداد معهد تحقیقات باقر العلوم علیه السلام صفحه 344 الی 368 و برای تحقیق بیشتر مراجعه به باقر العلوم، صفحه 395 الی 397)
آری، این تنها خبری است که از برخورد حضرت علی بن الحسین علیه السلام با پدر در این راه طولانی در دست داریم؛ اما آیا این علی بن الحسین علیه السلام حضرت سجاد علیه السلام می باشند یا برادر بزرگوارشان حضرت علی اکبر، که در کربلا به شهادت رسیدند؟ هیچ معلوم نیست آنچه در روایت آمده « قال له ابنه علی » است یا «فاقبل الیه ابن علی بن الحسین ». به هر حال تا قبل از شهادت پدر گزارش دیگری که از حضرت سجاد _ علیه السلام _ در اسناد آمده این است که: علی بن زید از حضرت نقل می کند که ما با حضرت امام حسین علیه السلام خارج شدیم پس در هیچ منزلی نزول نفرمود و از هیچ منزلی کوچ نکرد مگر اینکه از «یحیی بن زکریا » و کشته شدن او یادی به میان می آورد. و یک روز فرمود: از پستی دنیا نزد خداوند این که سرِ _ یحیی بن زکّریا هدیه شد به زن بد کاره ای از زنهای بد کاره بنی اسرائیل _ اما سر اینکه چرا حضرت حسین علیه السلام مرتب از کشته شدن حضرت یحیی بن زکّریا یاد می کرده اند، در نوبت دیگری آمده است . از این حدیث به خوبی بدست می آید که حضرت علی بن الحسین _ علیه السلام _ دائماً در کنار پدر بوده و در طول این سفر در خدمت ایشان قرار داشته و حتی سخنان پدر را نیز به خاطر سپرده است. شاید از همین جا بشود استفاده کرد که مریضی حضرت سجاد _ علیه السلام _ در طول مسیر اتفاق نیفتاده است ولی به هر حال به شکل دقیق زمان و مکان عروض بیماری حضرت در تاریخ ذکر نشده است چه اینکه راجع به علت بیماری حضرت مطلب مستندی در تاریخ وجود ندارد.
منابع: تاریخ طبری، ج 3، ص 309
ارشاد شیخ مفید، ص226
بحارالانوار، ج 44، ص


+نوشته شده در چهارشنبه 87/11/2ساعت 10:0 عصرتوسط حکیمی فر | نظرات ( ) |

شهادت

 در مورخ 4/10/1353 از ندامتگاه مرکزی نامهای خطاب به تیمسار دادستان نیروهای مسلح شاهنشاهی تحت عنوان اعلام فوت زندانی ارسال میشود که در آن آمده است:

 “محترماً مقام عالی را آگاه مسزاد برابر گزارش سرکار ستوان سوم خوش سیرت افسر نگهبان اندرزگاه شماره 10 زندانی شماره 109045 به نام حسین غفاری فرزند عباس 60 ساله که با قرار شماره  بازپرس شعبه 5 دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی به اتهام اقدام بر علیه امنیت کشور بازداشت و تحت پیگرد میباشد از تاریخ 22/9/53 به علت (هیپرپانسیون و هموراژی سرمولا) در بخش داخلی بهداری ندامتگاه بستری و تحت درمان بوده است برابر نظریه سرکار سرگرد دکتر یارسلطانی پزشک نگهبان بهداری ندامتگاه در ساعت 30/15 مروخه 4/10/53 فوت نموده است. جنازه جهت تعیین علت مرگ به اداره پزشکی قانونی حمل مستدعی است مقرر فرمایند، نمایند آن دادسرا جهت انجام تشریفات قانونی حضور به هم رسانند.“

 و در مورخه 7/10/53 از دادستانی ارتش با اداره کل پزشکی قانونی مکاتبه میشود:

 “خواهشمند است دستور فرمایید نتیجه آزمایش آسیب شناسی از جسد غیرنظامی نامبرده حسین غفاری را که در تاریخ 5/10/53 در آن اداره مورد معاینه قرار گرفته است و در نتیجه علت فوت را به این دادستانی اعلام نمایند“.

 و اداره کل پزشکی قانونی گزارش معاینه جسد را که در آن تشخیص فوت را خونریزی مغزی عنوان نموده به شرح ذیل اعلام میکند:

 “جسد متعلق به مردی هست در حدود 55 ساله با قد 175 سانتیمتر و استخوانبندی درشت موهای سر کوتاه و دارای ریش سفید و سیاه که آثار چند لکه کبودی مربوط به زمان حیات که در حال زرد شدن میباشد (حدود یک هفته از وقوع آنها گذشته است) که به بزرگی یک بادام پوستدار در ناحیه پهلوی چپ و 3 لکه به قدر سکه های 1-2 ریال در ناحیه کنار خارجی زانوی راست- کنار داخلی زانوی چپ و سمت پایین و خارجی ساق پای راست و یک لکه دیگر با قطر یک سکه 2 ریالی در پشت زانوی راست مشاهده میگردد که باز شده در نسوج زیر جلدی کبودی وجود دارد در ناحیه پشت آثار کورکهای متعددی که بهبود یافته است در ناحیه سرین و کمر و پشت دیده میشود- علائم دیگری از ضرب و آثار جرح و خفگی و... مشاهده نگردید. پوست سر برداشته شد زیر آن خون مردگی و شکستگی استخوان دیده نمیشود ناحیه پشت گردن طولی سر فقرات پشتی و کمری باز شد  در کل خونمردگی مشاهده نمیشود. داخل حنجره دیده شد در سمت راست خونریزی و لخته بهوزن 120 گرم در مقایسه دیده میشود که روی نیمکره راست هم بر اثر فشار گودی گذاشته است پایین خونی است قفسه مرکزی و شکم باز شد طحال بزرگتر از معمول و کبد کمی سفتو سایر احشاء وضع عادی پس از مرگ دارند با توجه به علائم فوق علت مرگ خونریزی مغزی تعیین گردید “

 با توجه به آنچه گذشت دو نکته قابل توجه است یکی اینکه آیت الله غفاری به هنگام دستگیری و انتقال به زندان هیچ گونه نشانهای از بیماری در ایشان وجود نداشت و دیگر اینکه بررسی اسناد و مدارک موجود و مکاتبات ساواک با پزشکی قانونی بیانگر وجود تناقضاتی در مورد علت فوت ایشان است به طور مثال در یک گزارش علت فوت کهولت سن و بیماری کلیوی ذکر شد و در گزارش دیگر بیماری قلبی و سکته و در گزارش سوم خونریزی مغزی علت مرگ اعلام شده است و این در حالی است که پزشکی قانونی پس از معاینه جسد اعلام میکند آثاری از کبودی در نقاط مختلف بدن ایشان مشاهده شده که منشأ آن به یک هفته قبل باز میگردد.

 فرزند ایشان پیرامون تحویل جنازه پدر میگوید:

 “بالأخره رفتیم که جنازه را تحویل بگیریم یکی از بازجوها گفت: اینجا بنویسید که ایشان در بیمارستان از دنیا رفته است. گفتم: من در بیمارستان نبودم و ایشان را آنجا ندیدم. گفت اگر ننویسی باز به زندان برمیگردی. مادرم گفت پسرم اگر بنویسی شیرم را حلالت نمیکنم من ننوشتم عمویم را بردند که بنویسد او هم گفته بود من بیسوادم یکی از عموزادهها را بردند او هم ننوشت غروب تماس گرفتند که بیایید جنازه را ببرید ما را به پزشک قانونی بردند و من دیدم که بدن ایشان خونآلود بود توی تابوت نیمی از صورتشان سیاه بود حال چه شده بود نمیدانم

 و اولین کسی که بعد از شهادت پدرم به خانه ما آمد مرحوم آیت الله طالقانی (ره) بود در خانه ما را محاصره کرده بودند که دیدیم یک روز صبح طالقانی پیرمرد عصازنان به طرف خانه ما میآید ایشان پرسید منزل آقای غفاری اینجاست؟ جواب دادم بله ولی اجازه نمیدهند بروید تو، گفت به من سید کاری ندارند آمد تو و صحبت کردیم گفت که من برادرم را از دست دادهام و شما پدرتان را و من جای پدر شما هستم هر وقت کاری داشتید به من رجوع کنید و خودش گفت که به من سید محمود طالقانی میگویند و شروع کرد به روضه خواندن “روضه موسیابنجعفر (ع)“

 از خاطراتی که پدرم به دستخط خود نوشته است مقداری میخوانم. نوشته است:

 اللعنه الله علی القوم الظالمین و علت این همه گرفتاریها و زندانی شدنها مبارزه با دولت جنایتکار خائن به اسلام و دخالت او در مقدمات مذهب و اجرای برنامه های ضد دینی دستگاه حاکم و رژیم شاهنشانی بود چه ضربههایی که بر پیکر اسلام میزدند“

 بازتاب شهادت آیت الله غفاری در جامعه

 خبر شهادت مظلومانه آیت الله غفاری تحت شدیدترین شکنجه های قرون وسطایی در زندانهای مخوف رژیم منحوس پهلوی موجی از انزجار و نفرت عمومی از رژیم پهلوی را درمیان مردم پدید آورد و در آن شرایط خفقان و اساتبداد سیاه شهادت این عالم متقی و بزرگوار و سخت کوش و مجاهد جرقه ای در ظلمت استبداد بود و خون سرخ آن شهید والامقام درخت مبارزات علمای متعهد و راستین تشیع را آبیاری نمود و در همین رابطه تظاهرات متعددی در نقاط مختلف به ویژه در شهر قم اتفاق افتاد در یکی از گزارشهای ساواک آمده است:

 “حدود ساعت 11 روز 5/10/53 عدهای از طلاب قم به علت فوق شیخ حسین غفاری در زندان تظاهراتی برپا کردند و برخی از دانش آموزان و اهالی قم نیز در این تظاهرات شرکت کرده بودند و در این تظاهرات شعارهایی داده میشد و غفاری را به عنوان شهید راه حق معرفی میکردند و در بین مردم شایع بود که نامبرده را با چاقو پاره پاره کرده اند و بدنش را با سیم خاردار مجروح نمودهاند و آب جوش روی صورتش ریختهاند“

 رادیوی صدای روحانیت مبارز ایران در ساعت 30/17 مروخ 1/11/53 اطلاعیهای به شرح ذیل پیرامون شهادت آیت الله غفاری قرائت نمود:

 هموطن آیت الله حاج حسین غفاری آدر شهری را قریب 6 ماه پیش پس از یورش وحشیانه به منزلش به اتفاق فرزندش دستگیر و 5 ماه تمام مورد بازجویی، تهدید همراه با وحشیانهترین شکنجهها قرار دادند تا ارتباط او را انقلابیون و جنبش قطع و ارتباطش را با پیشوای اسلام آیت الله خمینی قطع کنند. در منزل او تعداد زیادی از بیانیه ها و جزوات انقلابی و انقلابیون تعداد زیاد (پارازیت) پیشوای اسلامی حضرت آیت الله خمینی را یافتند این روحانی سرافراز نمونة پایمردی، ایمان و صداقت بود نمونه وفاداری به پیشوای اسلام خمینی بزرگ و با اینکه حدود 60 سال داشت به اتفاق فرزندش در زندانهای شاه سختترین شکنجه ها را تحمل کرد اما تسلیم بیدادگران ضد اسلامی حاکم بر میهن ما نشد. حوزه علمیه قم آن چنان که شایسته است مقاومت غفاری دلاور را شناخت و در مراسمی که بیادبود در مسجد فیضیه قم برپا کرده با تظاهرات پرشور خود ثابت نمود با مشاهده خشونت و وحشیگری رژیم نه تنها نمی هراسد بلکه مصمم تر با قهر و کینه فروزانتر به آرمانش با خدای خود احترام میگذارد و آن را دنبال میکند.

 حجتالاسلام هادی غفاری پیرامون تحویل گرفتن جنازه مطهر پدرش و چگونگی مراسم تشییع میگوید:

 “ما را بردند بهشت زهرا دم در غسالخانه گفتند اینجا میشوییم و همینجا دفن میکنیم. جیکتان هم در بیاید همهتان را میگیریم. اوضاع را کمی شلوغ کردیم و پسرعموی من مینی بوس گرفته بود آمبولانسی هم گرفته بود جنازه پدرم را گذاشتند توی آمبولانس و به سرعت به سمت قم حرکت کردیم. ساواکی ها هم مقاومت نکردند همچنین نمیخواستند بهشت زهرا شلوغ شود. جنازه پدرم را در قم توی قبرستان نو گذاشتند. دویدیم آمدیم مدرسه شهید قدوسی (ره) که من آنجا درس میخواندم به آقای قدوسی گفتم که جنازه دوستت را آوردند ایشان درس را فوری تعطیل کردندو هم آنجا آیت الله مرعشی نجفی فهمیدند و درس ایشان هم تعطیل شد. آقای گلپایگانی درس را تعطیل کردند و اجباراً در آقای شریعتمداری هم تعطیل شد و در شهر قم اعلام شد که از تهران شهید آوردهاند. بالاخره در حرم حضرت معصومه (س) برایش نماز خوانده شد. وقتی جنازه را بیرون آوردند دیگر وضعیت شلوغ شد، مردم شعار میدادند، روز چهارم دی ماه 1353 در کنج زندان کشته شد بخون خود آغشته شد یک عده از عقب فریاد میزدند درود بر خمینی درود بر سعیدی (آیت الله سعیدی) طول مسیر را تا قبرستان دارالسلام یعنی نرسیده به وادی السلام قم- قبرستان کوچکتری است که الان جنب مدرسه آیت الله مشکینی است جنازه را به زمین گذاشتند- شهید قدوسی ایستاده بود مادرم هم پایین بود رئیس شهربانی قم سرهنگ کامکار- رئیس اطلاعات قم محمدی و عده دیگری ایستاده بودند به گونهای که اصلاً نشد تلقینی برای پدرمان بخوانیم مرحوم قدوسی خودش تلقین خواند با سرعت جنازه را توی قبر گذاشتند و بلافاصله بگیر بگیر شروع شد و اتوبوسهای ارتش مملو از دستگیرشدگان بود یک لحظه من دیدم چوبهای بلندی پاسبانها در آوردهاند و طلاب را ضرب و شتم میکنند عبا و عمامه بود که روی زمین ریخته بود و غوغایی بود“.

 بر اساس گزارشهای موجود، ساواک پیرامون برگزاری مجالس ترحیم آیت الله غفاری (ره) حساسیت خاصی داشته و به شدت از برگزاری آنها جلوگیری میکردند. در گزارش آمده است:

 قرار است روز 11/11/53 مجلس ختمی بنماسبت فوت شیخ حسین غفاری (که در زندان قصر فوت نموده است) در مسجد الهادی واقع در خیابان تهران نو ایستگاه ده متری شارق 15 متری سوم برگزار گردد با توجه به اینکه به احتمال قوی در جلسه مزبور تظاهراتی به وسیله عناصر ناراحت صورت خواهد گرفت خواهشمند است دستور فرمایید در این زمینه پیشبینیها و مراقبتهای لازم معمول و نتیجه را به این سازمان اعلام دارند“

 

خبر شهادت آیت الله غفاری در مجامع دانشگاهی و حتی در خارج از کشور و نیز در میان مسلمانان و شیعیان تأثیر شایان توجهی داشته است و موجی از تحرکات انقلابی و افشاگرانه علیه رژیم پهلوی در خارج و داخل کشور سبب شد تا در مدرسه فیضیه قم اعلامیهای به سه زبان فارسی، عربی، انگلیسی، الصاق شود که در آن چگونگی بازداشت ایشان و شکنجه های دوران زندان مطرح و تحت عنوان روحانیون مبارز ایرانی خارج از کشور امضا شده بود. اعلامیه حاوی دو عکس از آیت الله غفاری بود که یکی عکس رسمی ایشان در کسوت روحانیت و دیگری تصویر ایشان در زندان.

 موجی که در اثر شهادت آیت الله غفاری پدید آمد در سالگرد ایشان در سال 1354 و همین طور در سال 1355 و 1356 نقش آفرین بود و ساواک و مأموران رژیم پهلوی به شدت از مطرح شدن نام ایشان و مسائل پیرامون شهادت ایشان در هراس بودهاند و از زمان شهادت حماسه آفرین آیت الله غفاری اعلی الله مقامه الشریف تا پیروزی اعجاز انگیز انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 به رهبری حضرت امام خمینی (ره) حدود 4 سال گذشت و به تحقیق شهادت مظلومانه آن عالم ربانی و مجاهد بزرگوار نقش تعیین کنندهای در روشنگری و آگاهسازی مردم مسلمان میهن اسلامیمان داشته است و خون سرخ آن عالم بزرگ شیعی درخت مبارزات انقلابی به رهبری امام امت را آبیاری نموده و بشارت تحقق وعده های الهی را صلا داد و انقلاب اسلامی ایران که ثمره مجاهدت مستمر و شهادت طلبی ارزندهترین فرزندان اسلام و تشیع است به پیروزی رسید و امروزه همگان مرهون شهادت بزرگوارانی چون شهید عظیم الشأن اسلام حضرت آیت الله غفاری اعلی الله مقامه الشریف هستند. امام امت در خسنی در موره 13/8/57 پیرامون شهادت آیت الله غفاری میفرمایند:

“زجر ما این است که ما را حبس کردند یا زندان بردند یا زجر این است که پای بعضی از علماء را اره کردند (اشاره به آیتالله غفاری) اقا! توی روغن سوزاندند زجر ما این است که 10 سال، 15 سال، 8 سال، 7 سال، علمای ما در حبس هستند“


+نوشته شده در چهارشنبه 87/10/25ساعت 11:32 عصرتوسط حکیمی فر | نظرات ( ) |

قبل از قضاوت خوب و با دقت بخوان بعد هرچه دل تنگت میخواهد برام بگو خوب بخوان...

+نوشته شده در چهارشنبه 87/10/25ساعت 11:32 عصرتوسط حکیمی فر | نظرات ( ) |

در دین مقدس اسلام، اگرچه حضرت محمد (ص) نسبت به سایر انبیاء ازجایگاه و مقام بالاتری برخوردار می باشد، اما دراین دین تمامی پیامبران الهی، قابل تکریم و احترام هستند؛ چرا که آنان برگزیدگان پروردگار بوده اند و مسلمین موظفند که به جمیع رسولان الهی محبت داشته و آنها را محترم بشمارند.

در کتاب مقدس مسلمانان، قرآن کریم، سرگذشت برخی از پیامبران الهی ذکر گردیده، از آن جمله است؛ سرگذشت زندگی حضرت عیسی (ع) که به طور اجمالی به آن می پردازیم:


+نوشته شده در چهارشنبه 87/10/25ساعت 11:32 عصرتوسط حکیمی فر | نظرات ( ) |

 

 

 "نحوه تولد ایشان"ادامه مطلب...

+نوشته شده در چهارشنبه 87/10/25ساعت 11:32 عصرتوسط حکیمی فر | نظرات ( ) |

 

 

 معجزات حضرت عیسیادامه مطلب...

+نوشته شده در چهارشنبه 87/10/25ساعت 11:32 عصرتوسط حکیمی فر | نظرات ( ) |

<      1   2   3   4      >